بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقای آرمین!
من خبرنگار کانال کتابخوانی هستم و از طرف طرفدارهای شما، درمورد کتاب جدیدتون یعنی به نام یونس چندین سوال دارم:
🔹 در ابتدا از یک سوال اساسی شروع میکنیم که ذهن خیلی از خوانندههای کتابتان را به خود مشغول کرده است؛
آیا واقعاً روستایی به نام بگل در ایران وجود دارد؟ اگر وجود خارجی دارد کجا است؟ خود شما هم در آنجا زندگی کردهاید؟
🔶 چنین روستایی وجود دارد و من چند روزی برای تبلیغ به آنجا رفته بودم. تقریبا مکان داستان و آدمهای آن همه اقتباس از واقعیت است ولی اسم روستا و اسم آدمها را تغییر دادم. و فکر میکنم اگر نقطهی جغرافیایی داستان مشخص نشود بهتر است؛ چون ممکن است به اهالی آن بر بخورد. من آن روستا را بِگِل نامیدم که اسم محلی یک نوع سبزی خوردن است؛ همانطوری که کُرّات هم اسمی ساختگی است.
🔹 شما چطور به این خوبی و با چنین تسلطی، مکالمات کتاب را به لهجهی بلوچی نوشتهاید؟ شما بلوچ زبان هستید؟
🔶فکر نمیکنم لهجه، بلوچی باشد. لهجه تلفیقی است؛ چیزی میان خراسانی و بوشهری. من خودم اصالتا اهل #بوشهر هستم. زمانی که رمان را مینوشتم، یک بار دیگر به آن روستا سفر کردم. در لهجههای آنها و نحوه زندگیشان دقت بیشتری کردم تا بحمد الله بالاخره توانستم به نتیجهی مطلوبی برسم.
🔹برای نوشتن این کتاب از چه چیزهایی ایده گرفتهاید؟
🔶ایدهی من یکی خاطراتی بود که از آن روستا داشتم. که همان خاطرات را روزی به استادم آقای مظفر سالاری نشان دادم و ایشان خوششان آمد و تشویقم کردند که برایش طرحی داستانی بریزم. و یکی هم داستان حضرت یونس (ع) که قومش را رها کرد و دچار ظلمات شد. که ایدهی داستان حضرت یونس (ع)، در لابهلای کار به سراغم آمد. البته این هم عرض کنم که اصلیترین محرکم برای نوشتن این رمان، #شهرستان_ادب بود و دوستان خوبی که مرا با این مجموعه آشنا کردند. شهرستان ادب، مدرسهای دارد به نام مدرسهی رمان که در آن کسانی که برای اولین بار میخواهند رمان بنویسند، زیر نظر استادی مجرّب و مشهور، و ظرف مدت یک سال، رمانی را به سرانجام میرسانند. البته هر سال، طرحهای متعددی به دست اساتید شهرستان ادب میرسد که از بین آنها، با توجه به ظرفیت طرح و رزومهی نویسنده، بهترین را انتخاب میکنند. بنده هم در دور اول این مدرسه، توفیق داشتم که طرحم را بفرستم و پذیرفته شد و زیر نظر استاد حمیدرضا شاهآبادی این رمان را نوشتم؛ که آن دوره هم یکی از دوران شیرین، بهیادماندنی و پرفایدهی زندگی من بود.
🔹اگر یک نفر بخواهد نوشتن را شروع کند، شما چه راهنماییهایی برای او دارید؟
🔶به نظر من اگر کسی میخواهد نویسندهی خوبی شود و کتاب خوبی بنویسد، باید سه نکته را رعایت کند: اول باید خودش کتاب خوبی شود. چون میگویند هر انسانی خودش یک کتاب است. واقعا اگر ما خودمان کتابهایی دمدستی باشیم، بعید است نوشتههایمان کارهای خارقالعادهای از کار درآید. پس باید اول خودمان را بسازیم تا محصولمان هم ساخته شود. ساخته شدن، هم بُعد معرفتی دارد و هم عملی. دوم اینکه تلاش و کوتاه نیامدن خیلی مهم است. راه نویسندگی، معمولا سنگلاخ است و لااقل باید سالها زحمت بکشید تا اولین ثمرش را ببینید. و این از هر کسی ساخته نیست. معمولا افراد دوست دارند کم زحمت بکشند و زود نتیجه بگیرند و پول خوبی هم نصیبشان شود که فکر نمیکنم هیچ کدامش در نویسندگی پیدا شود. و سوم استاد داشتن است که گفتهاند: هیچ کس بی اوستا چیزی نشد/ هیچ آهن خنجر تیزی نشد
🔹آیا هدف شما از نوشتن این کتاب، بیان حالات درونی یک روحانی، در مواجهه با گروهها و رفتارهای متفاوت مردم بوده است؟ آیا شما قصد دارید با رمان «به نام یونس»، نامهربونیهایی که بعضی از مردم نسبت به روحانیون دارند و قبح کار آنها را به مخاطب برسانید؟
🔶 شاید اصلیترین مطلبی را که میخواستم برسانم، البته بعد از شکل گیری نهایی رمان نه هنگام نوشتن طرح، این بود که یک رسول الهی -که روحانیون هم امتداد رسالتند- نباید قومش را رها کند؛ هر چند قومش او را خیلی اذیت کنند.
🔹هدف اصلی شما از خلق شخصیت یونس چه بوده است؟ داستان شما شدیدا شبیه داستان حضرت یونس (ع) است؛ قوم یونس به او بد کردند، حضرت یونس بیصبری کرد، در کشتی قرعه به نام یونس افتاد. اما به نظر من، این داستان با آن داستان تفاوتهایی داشت: اول آنکه چون اهل کشتی برای پیامبر ارزش و احترام قائل بودند، سه بار قرعهکشی کردند؛ اما برای یونس، (جز یک نفر) کسی نخواست تا قرعهکشی تکرار شود. دوم آنکه ما نمیدانیم وقتی حضرت یونس تسلیم تقدیر الهی شد، واقعا در دلش چه میگذشت! اما در اینجا مخاطب داستان، صدای درونی و ترس یونس را با نهایت اضطراب میشنود و کاملا حس میکند که یونس بخاطر حفظ آبروی روحانیت، چطور دربرابر ترسش میایستد. منظور شما از این نکاتی که در رمان ذکر کردهاید چه بوده؟
🔶فکر میکنم اقتباس به این معنا نیست که صد در صد تمام وقایعی که در داستانِ مقتبَس آمده در داستان اقتباسی هم دقیقا همان تکرار شود؛ بلکه همین که شمهای از آن بیاید و ارکان آن موجود باشد، کافی است.
🔹گروه مدنظر شما برای مطالعهی این رمان، چه کسانی هستند؟
🔶بزرگسال است ولی فکر میکنم نوجوانانها هم میتوانند بخوانند.
🔹منتقدین معمولا چه نقدهایی بر این کتاب آوردهاند؟ شما چه پاسخی به این نقدها دادهاید؟
🔶سایت مدرسه رمان شهرستان ادب پروندهای برای رمانها و از جمله رمان بنده دارد و اگر تمایل داشتید میتوانید به آنجا مراجعه بفرمایید. در آن پرونده شاید حدود ١۵ مطلب راجع به رمان است که بعضی از آنها نقدهاست.
🔹و در آخر ممنون میشویم که درمورد استاد عزیزتون، آقای حمیدرضا شاهآبادی که در ابتدای رمان از او بخاطر کمکهایش تشکر کردهاید، کمی برای ما صحبت کنید؟
🔶استاد شاه آبادی اینقدر معروف هستند که نیازی به معرفی ندارند و همانطور که عرض کردم در نوشتن رمان به نام یونس، ایشان راهنمای بنده بودند و نکات دقیقی ذکر میکردند که واقعا راهگشا بود. مثلا همین جریان رفتن یونس به چاه، به پیشنهاد ایشان بود که به داخل چاه برود. وگرنه من نمیخواستم وارد چاه بشود. البته این را هم عرض کنم که من از اساتید متعددی در زمینهی رمان استفاده کردم. ولی کسی که سالها و از همان ابتدا، دستگیر بنده در نوشتن بوده و هست و حق به سزایی به گردن من دارد استاد بزرگوارم جناب آقای سالاری هستند که انشاالله هم آقای شاه آبادی و هم آقای سالاری و همه اساتید سلامت باشند تا ما بتوانیم ازشان استفاده کنیم.
🔹ممنون از اینکه وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید. با تشکر. فاطمه حسنپوردکان 🌹
🔶ممنونم که قابل دونستید. خدا نگهدارتون