بسم رب الشهدا
معرفی ڪتابِ: میخواهم_با_تو_باشم
به کوشش: آقای علی_اڪبری
پنجمین ڪتاب از سری کتابهای یاران_ناب ، خاطراتی از شهید_احمد_متوسلیان است.
اسم احمد_متوسلیان رو تو خیلی از ڪتابهای دفاع مقدس خونده بودم؛ مثلِ خداحافظ_سالار و.. . تا اینڪه بلاخره ڪتاب خاطراتشونو خوندم.
به جرات میتونم بگم شخصیت حاج_احمد با تمام ڪسانی ڪه تا به حال درموردشون خوندم متفاوت بوده.
مثلا به عنوان فرمانده، وقتی میبینه یکی داره کار نادرستی انجام میده، میره همون اول کاری باهاش با خشونت برخورد میڪنه😅.. بعد ڪه اون فرد حسابی شوکه شد و درس عبرت گرفت میره از دلش در میاره؛ حتی تو جمع ازش عذرخواهی میکنه و میگه من بخاطر خودت اینطور باهات برخورد کردم، مثلا خوابوندم زیرگوشت😁..
ولی جدا از شوخی این فرمانده عالیه، و با همهی فرماندهها فرق داره. (برادر احمد، با هیچکس هم شوخی نداره. یه بار یکی از فرمانده ها رو که میخواست بدون برگه شناسایی از ایست بازرسی رد بشه(چون مسئوله دیگه! فکر کرده بود قانون برای مسئولا نیست، مثل خیلی از مسئولان که تو این زمونه فکر میکنن رعایت قانون برای اونا اجباری نیست!) فقط بخاطر عدم رعایت قانون، یک هفته بازداشت کرد.🙂)
پیشنهاد میکنم به همراه این کتاب، با شهید_احمد_متوسلیان آشنا بشید.😉
🎥 مستند ایستاده_در_غبار هم درمورد این شهید بزرگوار است.
ف_حسنپوردکان
منتشر شده در شبکه اجتماعی سروش
کانال کتابخوانی:
📚 @ketab_khani
منتخبی از بخشهای کتاب:
--------------------------------------------------------
حاجی همیشه شعارش این بود:《باید پیش از اینڪه دشمن به سراغ ما بیاد، ما به سراغش بریم.》
صفحه۵۵
-------------------------------------------------------